برخی به کجاها رسیدند؛
و ما در ظلماتِ عالم کثرات فرو رفتهایم.
گر خبر از مُلک جان داری بیار
یا نشان از بی نشان داری بیار
از بیان و لفظ بگذر یک زمان
عشقِ بی لفظ و بیان داری بیار
ظنّ و علم و قطع را یکسو فکن
رؤیت و حسّ و عیان داری بیار
گفتگو از جام و مِی دیگر بس است
حالتی از مِی کشان داری بیار
علم و حکمت را به اهلش واگذار
های و هوی عاشقان داری بیار
بوسه شیطان بُوَد داغِ جبین
داغِ جانسوزِ نهان داری بیار
بزم وحدت جای هر بیگانه نیست
رنگ و روی مَحرمان داری بیار
شاخسارِ گلشنِ توحید را
مرغ لاهوتی زبان داری بیار
از شفیعی رهروی وامانده تر
در بیابان جهان داری بیار
شعر از مرحوم حسین شفیعی
درباره این سایت